Unity for all people around the world >
Unity for fight with oppression >
Unity for a Better Life

Friday, October 21, 2011

شعر دوم: بعد تو


 وزن شعر رو با تعداد هجاها سعی کردم متعادل نگه دارم


نظر خودتون رو بگید لطفا! خوب،بد، هرچی بود صادقانه دیدگاهتون رو اعلام کنید! نظرتون هرچی باشه خوشحال میشم بدونم:


بعد تو، من شدم تنهای تنها
یاد تو و اشک من توو همه شبها


روزای خوبمون رفت و خاطره شد
نبودنت اما عادتم نشد



یه دفعه بی خبر رفتی که رفتی
دلیل خواستم ولی هیچی نگفتی



می دونم نامه هام پاسخ نداره
فقط میخوام یه چیزی یادت بیاره:



مگه تو نگفتی که تنهام نذار
عشق من دوست دارم هزار هزار؟


این تو بودی که منو تنها گذاشتی

عهدمون شکستی و راهی نذاشتی

مهر1390

Saturday, October 15, 2011

متجاوزین خمینی شهر اعضای نیروی انتظامی بودند

یک منبع موثق گفت که تعدادی از متجاوزین حادثه ی خمینی شهر از اعضای نیروی انتظامی بودند که با همکاری دیگر دوستانشان اقدام به تجاوز کردند، همچنین در پرونده ی این جنایت، منظور از افرادی که فراری خوانده شده اند ماموران نیروی انتظامی می باشد

Wednesday, October 12, 2011

فکر نمی کنم جنگ بشه اما دوست دارم بدونم ملت کدوم طرفی هستن

من فکر نمی کنم که با این اتفاق اقدام جمهوری اسلامی برای بمب گذاری در آمریکا جنگی صورت بگیره، اما دوست دارم بدونم اگر جنگ بشه ملت ایران کدام طرف قضیه وامیستن؟ مردم سبز و هر گروه و حزب دیگه ای

من که اگر جنگ بشه  عمرا نمیرم بجنگم به طرفداری از جمهوری اسلامی، بالاخره این همه بسیجی و سپاهی که میزدن توو سر ملت حتما قدرتش رو دارن که جلوی نیروهای مجهز خارجی هم وایسَن!!!
اصلا هم توو این موضوع به مسائل وطن پرستی اهمیت نمیدم، حتی به نظر من اگر خاک ایران توسط یه عده خارجی اشغال بشه بهتر از اینه که بخوایم ننگ اشغال وطنمون رو توسط یه عده متجاوز داخلی تحمل کنیم

بعید هم نیست که برای نجات ایران از داخل با حکومت بجنگم

Monday, October 3, 2011

شعری از خودم: باید رفت

دو روز به اینترنت سالم ( بدون فیلتر ) دسترسی نداشتم، تصمیم گرفتم تا وقتی که بخواد اینترنت درست بشه یه شعر بگم البته اگر اسمش رو بشه گذاشت شعر


:باید رفت

این جا، دیگر جای زیستن نیست * وطنم هست، ولی برای من نیست
باید رفت جور دیگر باید زیست * باید رفت جایی که خودخواهی نیست
نه آزادی هست نه آبادی نه شادابی * خانه مرگ است جایی که نفس نیست
پلیس دزدد دیش ز روی پشت بام * گر چه دیوارهای خانه کوتاه نیست
اعتراض نکن، سوالی نپرس * ورنه، پاسخش چیزی جز اعدام نیست
نرگس کو؟ مجید چرا مانده در اوین؟ * مگر جای دانشجو، دانشگاه نیست؟
فیلم ساز به زندان افتد و آبپاش هم * ببینم مگر اختلاس جرم نیست؟
گرگان می گیرند ما را یکی یکی * پس چرا فریاد و صدایی نیست؟
دولتی با این همه ظلم و ستم * سکوت و سر به تویی چاره اش نیست
بردیا کوله بارت را ببند * گویا، به این مردم امیدی نیست
می روم اما بدانید، رمز پیروزی * چیزی جز، حضور ِ در خیابان نیست

مهر 1390

Tuesday, September 27, 2011

یک ایرانی کاندید کنفرانس معتبر تــِــد! حمایتش کنید


سازمان تـِــد که یکی از معتبرترین سازمانها در رابطه با برگزاری کنفرانسهای بزرگ و معتبری همچون گردهمایی رهبران شرکتهای فناوری مانند گوگل و یاهو و اَپل و... هست در صفحه فیسبوک خود ویدئویی قرار داده است از افرادی که کاندید شدند تا در این کنفرانس بزرگ به عنوان سخنران و گراننده کنفرانس انتخاب شوند، و اینبار یک ایرانی در میان کاندیداهایی از کشورهای مختلف همچون امارات و قطر و هند و... حضور داره

خانم بهاره اَمیدی و برادرشون یکی از بزرگترین حامیان شرکتهای نو پای فناوری هستند، شرکتهایی مثل گوگل و پــِی پال و... توسط این افراد توسعه پیدا کردند.
باراک اوباما در زمان کاندیدای ریاست جمهوری خود از تجربیات چندین ساله ی این شرکت برای پیش برد اهداف اقتصادی آمریکا استفاده کرد.

شما می توانید  تنها با لایک زدن ویدئوی مورد نظر در صفحه فیسبوک از این بانوی ایرانی حمایت کنید. ( توجه کنید که دو تا لایک در صفحه وجود داره، یکی در زیر ویدئو هست و یکی هم وقتی ویدئو پــِلـِـی میشه روی خود ویدئو هست، لطفا هر دوتا رو لایک بزنید.)

Wednesday, September 21, 2011

به سلامتی وکلای آزادیخواه

به سلامتی اون وکیلی که به خاطر دفاع از حقوق انسانی و دفاع از زندانیهای سیاسی خودش هم افتاد زندان
به سلامتی نسرین ستوده
به سلامتی قاسم شعله سعدی
به سلامتی محمد اولیایی فر
به سلامتی محمد علی دادخواه
و...

Saturday, September 17, 2011

کشور جهان سومی کجاست؟

کشور جهان سومی جایی هست که توش 12000 میلیارد تومان گــُم میشه و 3000 میلیارد تومان اختلاس میشه و هیچ مسئولی استعفا نمیده و اخراج هم نمیشه

Tuesday, September 13, 2011

سال جهاد اقتصادی یعنی سه هزار میلیارد تومان اختلاس


میگم این آقای ا.خ که سه هزار میلیارد تومن اختلاس کرده خوب معنی جهاد اقتصادی خامنه ای رو درک کردا
صـِفرها رو بشمار 3000000000000

انصافا مملکته داریم؟!؟


دو تا عکس به ایمیلم فرستاده شد که گفتم بهتره بزارم توی وبلاگ تا تعداد بیشتری ببینن که چه مملکتی داریم، هر کدوم از این عکسها یه جورایی اعصابم رو خـُرد میکنه
شرط ورود به دوره ی طراحی هنری اعتقاد به نظام جمهوری اسلامیه!!!!!! چه ربطی داره؟

مملکت امام زمان و پیرمردی که وسط ظهر باید زیر سایه ی یه دیوار خرج زن و بچه ش رو دربیاره، همونجا هم استراحت کنه


Monday, September 12, 2011

از نظر اسلام اموال دشمن در جنگ واسه مسلمانان غنیمته واسه بقیه غارت

وقتی مسلمان در جنگ از دشمنش یه چیزی برمیداره اسمش میشه غنیمت، اما وقتی آمریکا و اسرائیل اینکارو میکنن اسمش میشه غارت

واقعا فرق این دو تا توو چیه؟

این مطلب رو در حمایت از آمریکا و اسرائیل ننوشتم، اینو نوشتم تا شاید بخوره به پوزه ی اسلام

Friday, September 2, 2011

پنج میلیارد دلار هدیه ایرانیهای مسلمان به عربستان

ای قوم به حج رفته؛ بخوان

دیدن همیشه خوب است

خواه دیدن آن زیبا یی ها باشد

خواه دیدن این زیبایی ها

شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم ویران تر باشد





شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشد


شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد


شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد



شاید صفای کودکیمان را اینجا ، جا گذاشته ایم



شاید خانه آخرتمان از این بدتر است



شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی ماشین هایشان ، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند





شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود



و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد



چشمها را باید شُست



دل خوش از آنيم که حج ميرويم
غافل از آنيم که کج ميرويم

کعبه به ديدار خدا ميرويم
او که همينجاست کجا ميرويم

حج بخدا جز به دل پاک نيست
شستن غم از دل غمناک نيست

دين که به تسبيح و سر و ريش نيست
هرکه علي گفت که درويش نيست

صبح به صبح در پي مکر و فريب
شب همه شب گريه و اَمَن يُجيب





طبق آمار بانک جهاني در سال 2008 درآمد کشور عربستان از توريسم يا به زبان ساده از : زيارت مسلمين خانه کعبه معادل مبلغ 29.865.000.000.-دلار يا قريب سي ميليارد دلار بوده است.

زائرين ايراني که بصورت تمتع ويا عمره در همان سال به مکه رفته اند 1.937.000 نفر بوده اند که مجموعا مبلغ 4.879.000.000 دلار يا بعبارتي قريب به مبلغ
پنج ميليارد دلار درآمد تقديم اقتصاد پادشاهان عربستان کرده اند و در ميان تمام کشورهاي اسلامي مقام اول را به خود اختصاص داده اند.

نظر باينکه هواپيمائي جمهوري اسلامي قدرت جابجائي اين همه زائر را
نداشته است شرکت هواپيمائي عربستان قريب به 54 درصد از زائران ايراني را به خود اختصاص داده است


طبق گزارش مقامات ديپلماتيک ايران در سال 2008
ماموران کشور عربستان بدترين و توهين آميز ترين رفتار را با زوار ايراني داشته اند و ايران از لحاظ توهين ماموران عربستان مقام اول را به خود اختصاص داده است.

علماي عربستان در همان سال
فتوي صادر کرده اند که ايرانيان شيعه کافر هستند.

طبق يک گزارش ديپلماتيک ديگر زائران ايراني ناخواسته ترين و منفورترين خارجي ها در عربستان محسوب مي شده اند.


با يک حساب سرانگشتي بوسيله
پولي که ايرانيان سالانه به عربستان (دشمن شيعه ايراني) تقديم مي کنند مي توان تعداد 170.000 مسکن روستائي احداث کرد...

يا ميتوان 714.286 فرصت شغلي کشاورزي يا 200.000 فرصت شغلي صنعتي براي جوانان ايجاد کرد

يا ميتوان10.000.000.000 متر مربع ساختمان مدرسه و ورزشي در کشور ايجاد کرد

ويا ميتوان با پول حجاج دوسال يک پالايشگاه سوپر مدرن با ظرفيت 75000 بشکه احداث کرد

ويا با پول پنج سال حجاج ميتوان ايران را به صادر کننده بنزين مبدل ساخت و ديگر براي واردات بنزين محتاج اعراب نبود....

اما افسوس که با پول حجاج ايراني قمارخانه هاي فرانسه توسط شاهزادگان عربستان که انحصار بيزنس حج را در اختيار دارند آباد ميشود.....و تا رسيدن ايرانيان مسلمان به مرحله فکرکردن در بهينه هزينه کردن پول براي نزديکي به خدا راه بسيار درازي در پيش است

Thursday, September 1, 2011

فیلترینگ شدیده و امکاناتمون کم، اما هنوز هستیم

برنامه تــُر از کار افتاده و دیگه نمیشه پل هم زد، اولتراسورف هم هر چند دقیقه یکبار قطع میشه، سایفون و بقیه برنامه ها هم امنیت کافی ندارن، وی پی اِن هم که واسه خود جمهوری اسلامی هست! جدیدا هم که دوباره قصد دزدی اطلاعاتمون رو کردن، خلاصه فیلترینگ شدیده و امکاناتمون کم، اما هنوز هستیم
مرگ بر جمهوری اسلامی
درود بر آزادی

Friday, August 12, 2011

پس نا کجا آباد که می گفتند اینجاست؟

نوشته ای از پریسا صفرپور:

شهر آدمهایی که در حال حاضر تصمیم گرفته اند هیچ چیز نداشته باشند جز لحظه های گذرای نفس کشیدن به هر قیمتی.
مردمان متفاوتی که یک وجه مشترک دارند؛می خواهند سوال برانگیز ترین های این برهه ی تاریخ باشند.
گرسنه , سیر , تحصیلکرده , بی سواد و کم سواد , شرور , متین , جوان بی تجربه و پیر دنیا دیده , زن , مرد , متاهل , مجرد , تر و خشک
در حال سوختن و سوزاندن و ندانستن و خود را به نادانی زدن هستند .
مردمانی که با بی رحمی چشم بر حقایق تاریخی شان بستند چشم شان بر حقایق روزمره هم بسته شد.
انسانهایی که فقط دو پا و دو چشم و تن و جسم مشترک شان با بشریت نشان می دهد آدم هستند
اما گویی یا حیوان شده اند و می درند یا اجسادی هستند که دریده شده اند اما هنوز نفس می کشند.
چه کسانی و کجا؟
در فیس بوک تان به فامیل و دوست قدیمی تان که سالهاست از او بی خبر بوده اید پیام دوستی بدهید
و با آب و تاب بنویسید دلتان برایش تنگ شده و دوست دارید یک عالمه گپ بزنید!
پاسخ سرد (خیلی ممنون من هم همینطور) و بی محلی اش بعد از یک هفته و گپ زدنهای گرمش با غریبه ها بهترین و مودبانه ترین پاسخ است به شما!
با مادرتان تماس بگیرید و احوال برادرتان را بپرسید چه می شنوید جز نفرین و ناله به او ؟
چندبار تا به حال خواهرتان را زیر باد کتک گرفته اید (چون یک هفته است مزاحم تلفنی دارید ) ؟
سینه های خواهرزاده ات را چلانده ای؟ خیال کرده ای چهارده پانزده ساله است و نمی فهمد؟
مادری که در گوش همسرش از فاحشه شدن دخترش گفت (چون در کوچه خندیده است.) را نمی شناسید؟
خواهری را که تنها دارایی مادی خواهر کوچکتر و یتمیش را به یک سوم قیمت بازار خرید و به ریشش خندید ندیده اید؟
خبر همانهایی که در گروه های چند نفره به دختر معلول تجاوز می کنند را نخوانده اید؟
بچه محلهایی که خانم معلم را به مزرعه ای کشانده اند برای دریدن تن خسته ی جامعه!!
مجنون عاشقی که پس از سالها تحصیل تن لیلی را تکه تکه و خون آلود و کفن پیچ می کند و خودش را بر دار می خواهد.
رهگذرانی که دوربین به دست از صحنه قاتل شدن یعقوبعلی و مقتول شدن یزدان فیلم می گیرند.
تماشاچی های اعدامهای دسته جمعی حکومتی نیستند.مجید و صادق و آرش که بر پری اسید پاشیدند حکومتی نیستند.
اینها مردمان همان دیار هستند.
دیاری که مفسر و روزنامه نگارش سالها جان و جوانی فدای مردمش می کند اما مردم به نسیم گذرایی از جانب تردید محکوم و فراموشش می کنند.
مردمانی که عادت کرده اند به حکومتشان نفرین ابدی بفرستند و در انتظار معجزه اند.
همانجایی که بهروز جاوید تهرانی و ابولفضل عابدینی و کاظمینی بروجردی و احمد زیدابادی و نسرین ستوده و عیسا سحرخیزش در زندان پوسید و ملتش نفهمید.
مردمی که عادت کرد مسلسل وار عزیزانش را فراموش کند و همه چیزش را به دستهای اهریمن حکومت بسپارد و خودش عریضه به جمکران بریزد و دخیل به فارسی وان ببندد.
مگر می شود شهر مردگان را نشناسید؟
شهری که مادرهاش پسرک چهار ساله را به دو مثقال کراک می فروشد و دخترک هشت ساله اش را با رفیق بد و زغال خوب می سوزاند و شیرخواره اش را به طناب خماری آویزان می کند؟
شهری که بالا نشین هایش ته مانده ی سگشان را به کودک پاپتی پایین نشین نمی دهند.
همانجایی است که آقا مصطفای مهربانش برای من می نویسد :اصرارت بر اینهمه سیاه نمایی چیست؟
دلیل اینهمه خودزنی در نوشته هایت چیست؟
ناکجا آباد سیاه نیست!!؟
مگر می شود ندانید کجاست آنجایی که حکومتش بی همه چیز و شکنجه گر است و مردمش با چنگ و دندان و تیزی و کلت و تریاک و زبان تلخ و طعنه و بی تفاوتی به جان هم افتاده اند؟
شهر عمه شهین و خاله مرضیه ای که میگویند؛بهتر سولماز مرد! مادرش از دستش راحت شد چون چند سال پیش عاشق آرمان شده بود و در فامیل آبروریزی راه انداخت.
همانجایی که آیدا کوچولوی چهارساله در ساختمان ده طبقه ی آقا مهندس گچ و سیمان هم می زند برای کمک به بابای مریضش.
ناکجا آباد همین طرفهای خودمان است انگار.
من می ترسم! نکند بشوم جسدی که فقط نفس می کشد؟ و یا خونخواری که حکومتی نیست؟


پ ن:
این مطلب در ۲۳ تیرماه ۱۳۹۰ نیز در سایت خلیج فارس به نام تیم خلیج فارس منتشر شده است.

Monday, August 8, 2011

زنی که از عطر غیرتش روی ما مردها هم پاشید

این فیلم خانمی را نشان می دهد که جلوی ذلت و خواری ایستاد و حتی به دخترش می گوید: " برای چی می ترسی؟ " و نه تنها به دخترش ایستادگی و شجاعت را یادآوری کرد بلکه این درس را به یاد ما هم آورد.
اگر همه ما اینگونه شجاعانه مقاومت و ایستادگی کنیم هیچ طرحی از سوی دیکتاتوری اسلامی خامنه ای به نتیجه نخواهد رسید





ایران تو با نام دین، زن را به زندان می برد * من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم
درود بر تمام شیر زنان ایران که ایستاده اند تا حقشان را پس بگیرند

Saturday, July 30, 2011

دکتر فیروز نادری افتخار ایران و ایرانی


امشب برنامه ی پارازیت مهمان عزیزی داشت به نام دکتر فیروز نادری، کسی که دانش و عمرش رو در راه خدمت به بشر صرف کرده، کسی که هر وقت اسمی ازش میاد و از توانایی هاش می شنوم انرژی بسیار زیادی می گیرم و به ایرانی بودن خودم افتخار می کنم. این اولین بار بود که دکتر فیروز نادری رو در یک برنامه تلویزیونی می دیدم. تنها 10 دقیقه از برنامه به دکتر نادری اختصاص داشت اما دیدن این شخصیت انگیزه ی زیادی برای کسب موفقیت در ادامه زندگی به من داد.
امیدوارم دکتر نادری و افرادی امثال ایشون عمری طولانی همراه با سلامتی و شادی و پیروزی داشته باشند/.

این هم بیوگرافی دکتر فیروز نادری:
ویکی پدیا انگلیسی


ویکی پدیا فارسی

Saturday, July 2, 2011

آهای آخوند، دانشگاه فقط برای یادگیری علم نیست

آقای قرائتی دانشگاه فقط برای یادگیری علم نیست، دانشگاه برای یادگرفتن تعامل اجتماعی هم هست، چیزی که توی حوزه علمیه وجود نداره. دانشگاه جای آدمای روشن فکر هست پس لطفا کوته فکرها برای دانشگاه تصمیم نگیرن

آی ملت جون مادرتون روی پاهاتون دوباره وایسید، مدارس رو که دادن به آخوندها، دانشگاه رو هم که دارن تفکیک می کنن، هویتمون رو هم که دارن نابود می کنن، دیگه باید چی بشه که سر غیرت بیاین؟؟

Monday, June 13, 2011

همین الان خبر ناگواری شنیدم

شنیدم پنجشنبه ی این هفته هم تعطیله، دهن ما رو سرویس کردن با این تعطیلیا، تو این وضع اقتصادی خراب این بدترین خبر هست واسه ما، فکر کردن ملت وضعشون خوبه چپ و راست مملکت رو تعطیل میکنن، واقعا اعصابم خرد شد از این خبر
مثل اینکه تولد امام اول شیعیان هست این پنجشنبه.

Sunday, June 12, 2011

امروز همه اپوزیسیون تشکیل می دهند، شما چطور؟

ما هیچ وقت نمی تونیم به خواسته مون برسیم مگر اینکه اول از همه متحد بشیم، هر روز یکی میاد اپوزیسیون تشکیل میده، چون قدرت رهبری کردن رو توی خودش می بینه، جدیدا هم "سید محمد حسینی" ملقب به "حسینی شومن" یه اپوزیسیون تشکیل داده به نام "هر ایرانی یک اپوزیسیون". این آقا که برای افشاگری اومده بود و می گفت من افشا می کنم و فلان می کنم، نه تنها چیزی رو افشا نکرده بلکه داره یه شاخه ی جدید رو به مخالفان حکومت اضافه می کنه و این یعنی تمرکز کمتر بر روی اتحاد

اگر حساب کنیم می بینیم که کلی آدم اومدن اپوزیسیون تشکیل دادن و هر کدام هم برای خودشون طرفدارانی دارن، همشون هم یه هدف بزرگ و مشترک دارن و اون ساختن ایرانی آباد و آزاد هست که هر کسی با هر عقیده و تفکری بتونه در ایران زندگی کنه، اما چرا سالهاست این رهبران اپوزیسیونها با هم نمی تونن متحد بشن و فقط یه اپوزیسیون رو تشکیل بدن؟؟ مگر هدف این نیست که ایران به دموکراسی برسه؟؟ مگر هدفشون یکی نیست؟؟ پس چرا با هم متحد نمیشن؟؟
به نظر من دلیلش اینه که تمام این رهبران میخوان در هر صورت خودشون مجموعه ی مخالفین نظام رو رهبری کنن و قدرت رو در دست داشته باشن و هنوز هیچی نشده به جایگاه خودشون پس از آزادی ایران فکر میکنن، در صورتی که خیلی هاشون نه توان رهبری کردن رو دارن و نه دانش و لیاقتش رو.

بجای اینکه همه با هم متحد باشیم و هدف خاصی رو دنبال کنیم، همه با هم داریم به شاخه های مختلف میریم و از هم فاصله میگیرم.

Saturday, May 28, 2011

الشعب الإيراني معكم.
كنت النصر


تكون مقاومة

Thursday, May 26, 2011

راتکو ملادیچ هم دستگیر شد، سید علی نوبت به تو هم میرسه

در سالهای 92 تا 95 میلادی حدود 8000 نفر از مردم شهر سربرنیتسا در صربستان قتل عام شدند، در سال 95 میلادی دادگاه جرایم جنگی لاهه در هلند راتکو ملادیچ و رادووان کاراجیچ رو به عنوان عاملان اصلی این قتل عام تحت پیگرد قرار داد، کاراجیچ در سال 2008 دستگیر شد و پس از 16 سال پیگرد بالاخره راتکو ملادیچ هم به دام افتاد. چند روز قبل اسامه بن لادن هم در یک درگیری با نیروهای آمریکایی کشته شد، صدام حسین هم دستگیر و سپس اعدام شد، حسنی مبارک هم به زودی توسط دادگاه به مجازاتی که مستحقش هست میرسه، هیتلر از ترس اینکه به دست نیروهای مخالف بیفته خودکشی کرد و خیلی از دیکتاتورها و جنایتکاران به همچین سرگذشت مشابهی دچار شدند/.

آقای خامنه ای مگر سرنوشت خودت رو نمی بینی؟؟ راتکو ملادیچ ، هیتلر و استالین و... نمودی از آینده و سرنوشت تو هستند. هیچ راهی برای فرار از سرنوشت دیکتاتورها نداری، یا دستگیر میشی و به مجازاتت میرسی، یا در یک درگیری کشته میشی و یا به صورت مرگ عادی می میری، که در هر صورت با ذلت و خواری خواهی مرد
مرگ با ذلت و خواری و بدنامی سرنوشت همه ی دیکتاتورهاست. ما ایستادیم تا سرنگونی تو رو ببینیم و در این راه تلاش می کنیم، سرنگونی تو و دیکتاتور کوتوله "احمدی نژاد" دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره

سید علی آشفته باش که ما بیداریم


پی نوشت
------------
وقتی اسم "رادووان" کاراجیچ به یادم میاد، یاد سردار "رادان" میفتم

Friday, May 20, 2011

نیما قربانی خشونت والدین و ناکارآمدی حکومت ولایت وقیح

نیما کودک چهار ساله، فقط قربانی خشونت پدر و مادر خود نیست، حکومت جمهوری ولایت فقیه با سوء مدیریت و ناکارآمدی و وارد آوردن فشارهای گوناگون اجتماعی و اقتصادی بر مردم باعث شده تا آستانه ی تحمل مردم روز به روز پایین تر بیاید و مردم به دلیل مشکلات فراوانی که بر شانه هایشان سنگینی می کند، فشارهای حاصل از این مشکلات را به شکل تنبیه بر سر یکدیگر و گاه کودکان بی گناه خالی کنند. نیما تنها قربانی خشونت پدر و مادر خود نیست، نیما، قربانی ناکارآمدی حکومتی با مسئولان بی سواد و متحجر می باشد، نیما، قربانی دستگاه قضایی هست که او را دوباره به پدر و مادری بی صلاحیت تحویل می دهد

امنیت نـــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــماها را تامین کنید خواهش میکنم



Thursday, May 19, 2011

بیست و پنج اردیبهشت تمام شد، خرداد سبز رو دریابید

بیست و پنج اردیبهشت تمام شد و دانشجوهای با غیرت یک باره دیگه ترس انداختن بر پیکر حاکمیت
خرداد پر حادثه در راهه، 22 خرداد که سالگرد کودتا نام گرفته در راه هست، باز هم میتونیم مانند خرداد 88 پر قدرت ظاهر بشیم و یکبار دیگه نشون بدیم که هنوز همه با هم هستیم. تنها برای 22 خرداد اطلاع رسانی نکنیم، 23 خرداد روز خیزش مردم آزادیخواه ایران هست، این روز رو نباید فراموش کنیم، به علاوه میتونیم دوباره تظاهرات شبانه رو ادامه بدیم و حکومت رو بیش از پیش به وحشت بندازیم، دوستان من، از همین الان باید برای خرداد سبز اطلاع رسانی کنیم، البته نه فقط از طریق اینترنت بلکه در سطح شهر هم به هر شکل ممکن باید اطلاع رسانی کنیم. بیایید باز هم آتش خشم خودمون رو شعله ور کنیم، نذاریم که فقط آتش زیر خاکستر باقی بمونیم.


هموطن به پا خیز *** ایران شده دستاویز

پی نوشت
--------------
من معتقدم که سالگرد کودتا روز 23 خرداد هست

Wednesday, May 18, 2011

تصویری که بیان کننده وضع امروز ایران است

آغای خامنه ای ما رو ببخش *** طلب بخشش به پیشنهاد سید محمد خاتمی

آغای خامنه ای ما رو ببخش که اجازه نمیدیم خون نداها و سهرابها پایمال بشه، آغای خامنه ای ما رو ببخش که ایستاده ایم تا سرنگونت کنیم
آقای محمد خاتمی راضی شدی؟؟؟ میخوای بیشتر عذرخواهی کنیم؟؟


Monday, May 16, 2011

قصاص خوب نیست، اما در شرایط فعلی باز دارنده ترین راه هست


چند روزی هست که خبر قصاص پسر اسید پاش توی جامعه پیچیده، بعضیا با اصل قصاص موافقن بعضیا هم با این اصل مخالف هستن.

جامعه ی ما بیماره، و این بیماری تازه نیست، سی و سه ساله که جامعه رو درگیر کرده، من هم با اصل قصاص مخالفم اما به نظر من در شرایط فعلی، بازدارنده ترین کار برای همچین جرایمی قصاص هست، همه از این صحبت میکنن که نباید با قصاص کردن حس خشونت رو توی جامعه رواج بدیم، اما زیاد نمی شنویم که بگن باید حس خشونت رو از نسلی دور کرد که داره بزگ میشه. با جلوگیری از حکم قصاص این پسر، نمیشه جلوی خشونتهای بعدی رو گرفت، به فرض امروز مجید قصاص نشد، آیا احتمال این که همچین جنایتی توسط فرد دیگری تکرار نشه کاهش پیدا میکنه؟؟

اگر قرار هست که اصل قصاص رو از جامعه حذف کنیم بهتره که اول جامعه رو از پایه ترمیم کنیم و رفتارهای خشونت آمیز رو تقبیح کنیم و به تدریج این موضوع رو از جامعه محو کنیم. یادمون باشه که درمان یک بیماری احتیاج به زمان داره و با مسکن نمیشه جلوی بیماری رو برای همیشه گرفت

باز هم میگم، من با اصل قصاص مخالفم، با نابینا شدن مجید که از نظر من یک جنایتکار هست مخالفم، اما در شرایط فعلی، قصاص بازدارنده ترین راه برای همچین جنایتهایی هست

Thursday, May 12, 2011

نامه جمعی از وبلاگ نویسان سبز خطاب به مبارزان آزادیخواه سوریه

موج برخاسته از سرکشی مردمان از زیر یوغ بندگی ظالمان، با گذر از ایران و تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین، امروز قدرتمندتر و عظیمتر، به کاخ حاکمان سوریه رسیده است. گویی که این موج سرکش سر ایستادن ندارد و مشعل آزادیخواهی دست به دست گشته و اینک بر فراز دستان شما مردمان سوریه قرار گرفته است. مشتان گره کرده و اراده با شکوهتان و پایداری سرسختانه تان به رغم شدت سرکوبها و خونریزیهای دستگاه فاسد و سرکوبگر حاکمان سوری، تحسین ایرانیان و جهانیان را برانگیخته است.
آزادیخواهان ایران نیز که خود ذیل لوای پرچم سبز مبارزه، به فردای آزادی چشم امید بسته اند، از روز نخست کنجکاوانه و مشتاقانه مبارزه شما مردم سوریه را دنبال می کنند و پیروزی تان را به آرزو نشسته اند و خود را در خشمها و هیجانها و امیدهایتان شریک می دانند. دریغ که آن سوی میدان، حاکمانی نشسته اند که قلب های مرعوبشان مانع از درک حماسه حضور مردم می شود و از هراس فرو ریختن بنای استبدادشان حکم به خونریزی می دهند و بر موج خروشان مردم شمشیر می کشند و نمی دانند که موجهای بلندتر که از پی می آیند به مراتب ویرانگرترند.
برای هر ملت، روزی فرا می رسد که شرافت و سربلندی خویش را در بوته آزمایش می بیند و برای پاسداری از آن ناگزیر به قیام می شود. حماسه ای که شما مردم سوریه به تصویر کشیده اید حماسه ای آشنا برای ما مردم ایران است. در هر خبری که از زیر شدیدترین فشارها و سانسورها به دست ما می رسد و در هر فیلمی که از آماج رگبار مسلسلهای نظامیان سوری به تصویر کشیده می شود، داستان مبارزه خود را می بینیم. همین همداستانی است که جنبش های آزادیخواهی منطقه را در کنار هم می نشاند و جباران و حاکمان سرکوبگر را در جبهه مشترک قرار می دهد. حاکمان همدست منطقه، امروز در سرکوب مردم منافع مشترک پیدا کرده اند و در جنایت، یکدیگر را همراهی می کنند. یکی دستگاه تبلیغ و دیپلماسی اش را مامور می کند که قتل شهروندان مبارز را مشروع جلوه دهد و آزادیخواهان را به عنوان فتنه گران و آشوبگران جلوه دهد و دیگری لشکر سرکوبش را به همراهی در جنایات گسیل می دارد؛ یکی لشکر سرکوب به بحرین می فرستد و دیگری جوخه های امنیتی اش را به سوریه. اوج این نمایش های فریبکارانه آنجاست که مدعیان رهبری مسلمین جهان از تریبون نماز جمعه تهران برای مردم مصر خطبه می خوانند و برای مردم فلسطین جامه می درند و در همان حال کشتار سوریان را مشروع اعلام می دارند. این ادامه همان توهم مالیخولیایی است که اجازه می دهد بر مسند خداوندگاری تکیه زنند و بدین سان بی محابا درباره جان افراد به قضاوت بنشیند و یکی را شهید بخوانند و دیگری را فتنه گر. از همین روست که امروز سیاهی چهره شان هویدا شده و تایید جنایتهای شرکای سیاسی و همدستی شان با ظالمان منطقه، طشت رسوایی شان را بر زمین انداخته است.
تحولات اخیر منطقه حداقل حسنش این بوده که پرده از چهره نفاق آلود حکومت هایی که پشت دفاع از فلسطینیان و مخالفت با اسراییل پنهان شده اند و مسایل اعراب فلسطین را در هیاهوی تبلیغاتی وجه المصالح اهداف شوم خود کرده اند تا مشروعیتی کاذب برای خود و حکومت نامشروعشان ایجاد کنند برداشته است. مگر می توان همزمان هم مدعی دفاع از حقوق ملت فلسطین بود و هم به کشتار مردمان کشور خود دست زد؟ مگر می توان با موضوع حقوق بشر با استاندارد های دوگانه برخورد کرد و آدم کشی در فلسطین را محکوم کرد اما کشتار در کشور تحت حکومت خود و یا در کشورهای مشترک المنافع را جایز برشمرد؟ این ترفند دروغین حکومت های خودکامه کشورهای عربی از یک سو و هیاهوی تبلیغاتی حکومت مستبد ایران برای بهره برداری سیاسی از اوضاع آشفته فلسطینیان از سوی دیگر، قطعا از این پس نمی تواند موجبات فریب مردم منطقه را فراهم آورد.
سوای عملکرد غیرقابل دفاع حکومت نامشروع و کودتایی ایران، ریخته شدن خون مبارزان سوری، براستی به جان آزادیخواهان ایرانی ناگوار آمده است. ایمان داریم که به مدد پایداری مردمان ، بیرق ظلم برچیده خواهد شد و کاخ لرزان استبداد در برابر شکوه حضور مردم فروخواهد ریخت. خون آزادیخواهان سوری، فرش قرمزی خواهد شد برای قدوم مبارک آزادی . این سان که شما ملت سوریه پرچم مبارزه را با صلابت در دست گرفته اید، و اینچنین پرغرور در اهتزازش پایمردی می کنید، دیر نباشد که بیرق پیروزی را بر قله سعادت برافرازید. بدانید و آگاه باشید که در این راه آرزو و دعای خیر آزادیخواهان جنبش سبز ایران، بدرقه راهتان خواهد بود.
جمعی از وبلاگ نویسان سبز

· آخرین لیست وبلاگ های امضا کننده را از http://spinooza.blogspot.com/ دنبال نمایید.
· در صورت تمایل به امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس زیر ارسال نمایید
spinooza56@gmail.com

Wednesday, May 11, 2011

فیلمی از حمله نیروهای ناتو به مواضع قذافی



مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل


مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل یک جرم آشکار است

مسئولین امور پناهندگان کشور ترکیه کمترین توجهی به وضعیت پناهجویان و بویژه پناهجویان ایرانی ساکن این کشور نداشته و هر از گاهی قوانین سختگیرانه تری را در قبال اقامت آنها در این کشور وضع می کنند.

مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل یک جرم آشکار است…

انجمن حمایت از پناهجویان ایرنی در ترکیه
همانطور که در بیانیه های پیشین انجمن حمایت از پناهجویان ایرنی در ترکیه اشاره شده؛ کشور ترکیه فاقد هر گونه تسلیهات رفاهی، درمانی، مسکونی و… برای پناهجویان است و مسئولیت تهیه و مخارج مسکن، خوراک و پوشاک بی هیچ حرفی، به عهده پناهجویانی می باشد که در ترکیه اجازه کار قانونی نداشته و مجبورند در سرمای زمستان و گرمای تابستان به کارهای سنگین و غیرتخصصی تن بدهند. مضاف بر این، کمیساریای عالی فاقد تمهیدات ویژه برای کمک مادی یا درمانی به پناهجویان می باشد. به همین دلیل انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی در ترکیه (نوشهیر) بیانیه سوم خود را که مبنی بر مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بوده…خطاب به چهار سازمان(سازمان حقوق بشری در ژنو، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در آنکارا، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در وان، هلسینکی) و دیگر سازمان های حقوق بشری و مرتبط به امور پناهندگان اعلام داشته و خواهان رسیدگی فوری به این تراژدی اسفبار می باشد…
مرگ پناهجویان بر اثر عدم تخصص در کار
با وجود این که در سالهای اخیر در قوانین کار ترکیه امکان اشتغال قانونی برای پناهجویان فراهم شده اما بخاطر مشکلات زیادی که برای گرفتن اجازه کار وجود دارد این حق هنوز به صورت یک نوشته ناکار آمد باقی مانده است. از این رو بیشتر پناهجویان به اشکال غیرقانونی به کار مشغول می شوند،همین امر همیشه با بروز حادثه ای همراه بوده و جان پناهجو را به مخاطره انداخته و در بسیاری از موارد منجر به مرگ پناهجو می شود…
چهارشنبه۱۱ اوت ۲۰۱۰جوان ۱۹ ساله افغان بنام “گل افغان میرافغان” که در شیفت شب برای امرار معاش مشغول کار بوده است در حین کار با دستگاه”بالابر” دچار سانحه برق گرفتگی شده و بعد از انتقال به بیمارستان علیرغم تلاش پزشکان، با کمال تاسف جانش را از دست می دهد. گل افغان از سال ۲۰۰۷ توسط کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان بعنوان پناهنده برسمیت شناخته شده و از آن موقع در انتظار اعزام به کشور ثالث بود.
بی هیچ تردیدی گل افغان نگون بخت فراری از جنگ؛ اولین قربانی شرایط دهشتناک کار در محیط ناامن با شرایط مخاطره آمیز نبوده و نیست. متاسفانه سلب مسئولیت کمیساریالی عالی و چشم پوشی کامل این سازمان نسبت به حفظ جان و امنیت پناهندگان، با توجه به فقر و گرسنگی روز افزون و تمکین به شرایط ناامن کار،پیوسته هستی پناهجویان را با تهدیدی دائمی روبرو کرده است .
مرگ انوش نامور پناهنده ایرانی در ترکیه در۴ دسامبر۲۰۱۰ بر اثر برق گرفتگی (سه فاز) هنگام کار با دستگاه برش، توسط پلیس ترکیه گزارش می شود. انوش از فعالان سیاسی بود و سالها برای برقراری دموکراسی و آزادی در کشورش مبارزه کرده بود، متاسفانه انوش ۲۶ ساله تنها به علت سهل انگاری کمیسیاریای عالی پناهندگان در مقابل جان پناهجویان، جان خود را از دست می دهد.
قاسمعلی رادپور ۴۵ ساله، مقیم شهر آفیون، بعنوان پناهجو در این شهر اقامت داشت. پلیس شهر آفیون علت مرگ او را نیز برق گرفتگی اعلام کرده است.
مرگ پناهجویان به علت بی توجهی سازمان کمیساریای عالی پناهندگان در قبال جان بیمارشان چنین بی توجهی در حالی صورت می گیرد که در بسیاری از شهرهای ترکیه بیمارستانهای دولتی به پناهجویان سرویس کافی نمی دهند به همین خاطرهمان گونه که بارها مشاهده شده است، بسیاری از پناهجویان به علت تمکن مالی و کم توجهی مسوولین کمیساریای عالی سازمان ملل مستقر در آنکارا جان خود را از دست می دهند.
به طور مثال هفتم ماه آوریل ۲۰۱۰، فرخ محمدی(فعال سیاسی) در بیمارستان شهر کایسری بر اثر بیماری سرطان فوت می کند. فرخ محمدی به همراه همسر و دو فرزندش ، بیش از سه سال پناهجوی ترکیه بوده و درخواست پناهندگی که به سازمان ملل ارائه داده با سهل انگاری مطلق سازمان ملل مواجه و پرونده ایشان مختومه اعلام می شود…
۲۵ ژانویه ۲۰۱۱محمد شیری به علت سوئ مصرف دارو خودکشی می کند و به زندگی خود پایان می دهد در حالی که در اوج جوانی به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده بود که آینده ای امیدوار را نظاره گر باشد..
ساعد مهدی پور ۲۰ژانویه ۲۰۱۱ ساکن شهر نوشهیر با بریدن رگ دست خود، دست به خودکشی زده و رویاهای ناتمام خود را به افق می سپارد، خوشبختانه به علت رساندن وی به بیمارستان، ساعد از مرگ حتمی نجات پیدا می کند…
علی اکبر لطفی فرد(۶۲ساله) مرگ به علت تومار مغزی… مرحوم لطفی پناهنده سیاسی- اجتماعی بود که به همراه همسر و دو فرزندنش، پس از چهارسال شرایط سخت زندگی و دست و پنجه با مرگ، در ژانویه ۲۰۱۱ به عنوان پناهنده از طرف کمیساریای عالی پذیرفته می شود. متاسفانه بیماری رنج آسای وی، که از ۲۰۰۹ با آن مبارزه می کرد به علی اکبر لطفی اجازه اقامت مامنی امن نداد و ژانویه ۲۰۱۱ با زندگی وداع گفت. لازم به ذکر است که خرج و مخارج بیمارستان وی بیش از ۳۰هزارلیر ترکیه از طرف خانواده اش با شرایط بسیار سختی تامین شده و با توجه به این که مرحوم لطفی در ترکیه و در شرایط پناهجویی دچار تومار مغزی شده اما از طرف سازمان کمیساریای عالی هیچ گونه کمک هزینه به وی و خانواده اش، تعلق و پرداخت نشده است.
اینها تنها نمونه های در سالهای اخیر بود که کمیساریای عالی هیچ گاه درصدد پیگیری مواردی از این دست بر نیامده و متاسفانه، مسئولین امور پناهندگان کشور ترکیه نیز کمترین توجهی به وضعیت پناهجویان و بویژه پناهجویان ایرانی ساکن این کشور نداشته و هر از گاهی قوانین سختگیرانه تری را در قبال اقامت آنها در این کشور، از جمله وصول مبالغ سنگینی با عنوان پول خاک و … وضع می کنند.
اخذ این مبالغ سنگین در حالی صورت می گیرد که دولت ترکیه ، امکان اشتغال پناهجویان خارجی را تقریبن غیرممکن ساخته و پناهجویان برای تامین هزینه های زندگی خود ناچار به انجام کارهای سیاه و غیرقانونی با ساعات کار بیشتر و یک سوم درآمد معمول هستند. حال با چنین شرایطی بیشتر پناهجویان تن به کارهای طاقت فرسا زده و برای امرار معاش مجبور به قبول چنین بی عدالتی هستند، با این وجود، متاسفانه در بسیاری از مواقع پناهجویان شاهد عدم پرداخت دستمزد از سوی کارفرما بوده و به کرات پیش آمده که پناهجویان از دستمزد چند روز یا هفته خود تنها به خاطر نیاز شدید مالی بگذرند…
این در حالی است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نیز واکنشی مناسب در قبال اینگونه برخوردهای دولت ترکیه از خود نشان نداده و با بی تفاوتی از کنار این مسائل عبور می کند.
همان طور که اشاره شد، متاسفانه بارها شاهد مرگ پناهجویان در ترکیه بوده ایم ، از ترور ، خودکشی ، برق گرفتگی و غرق شدن در دریاها گرفته تا مرگ و میر ناشی از بیماریهای قابل درمان و یا لاعلاج ، تمامن محصول مستقیم شرایطی هستند که دولت ترکیه و کمیسیاریای عالی پناهندگان- مستقر درآنکارا – برای پناهجویان به وجود می آورند.
سهل انگاری مطلق کمیساریا در خصوص پرونده پناهندگان وعدم ایجاد شرایط مناسب برای پناهجویان بارها و بارها فجایع غیرقابل جبرانی را به وجود آورده است چرا که هزاران پناهنده ایرانی، افغان و غیره از سوی کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان در این کشور به امان خدا رها شده و هیچگونه کمک هزینه ای بابت زندگی حداقلی و مسکن در اختیار آنان قرار داده نمی شود. از این رو آنان از سر ناچاری به کارهای شاق با دستمزد بسیار ناچیز و بمراتب کمتر از کارگران “بومی” تن می دهند و با حوادث ناگوار این چنینی مواجه می شوند و از آنجا که مشمول قوانین کار نمی شوند، کسی در قبال جان آنان نیز مسئولیتی ندارد.
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی بر این امر پافشاری می کند که بایست به این شرایط غیر انسانی پایان داده و راه برون رفت از این سرگردانی و جلوگیری از تراژدی های انسانی بمراتب بیشتر را در تحقق مطالبات ذیل می داند: پرداخت هزینه زندگی و مسکن از جانب (یو ان) به کلیه متقاضیان پناهندگی از بدو ورود و تقاضا پناهندگی از این سازمان تا اعزام آنان. تسریع در اعزام پناهندگان پذیرفته شده از جانب کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان تسریع در روند رسیدگی به پرونده پناهجویان در کوتاه ترین زمان رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده های استینافی و بررسی مجدد این پرونده ها که سالیان طولانی منتظر پاسخی از طرف کمیساریای عالی پناهندگان می باشند لغو فوری هزینه”پول خاک” – (این امر باعث می شود که پناهجویان برای تامین این هزینه خود را به مخاطره بیاندازند تا بیش از این اسیر قوانین نابرابر نشوند)
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی -ترکیه(نوشهیر) در عین حال از سازمان های مرتبط به امور پناهندگی و دیگر سازمان ها و شخصیتهای مدافع حقوق بشری پیشاپیش می خواهد تا با صدور اطلاعیه و اقدامات عملی دیگر ، سازمان کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/ آنکارا مجاب به پذیرفتن خواسته های به حق پناهجویان نمایند

انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی***

Tuesday, May 10, 2011

آیا مسلمانان، خود تحمل این را دارند که یک غیر مسلمان، آنان را نجس بخواند؟

بارها شنیده ایم که اسلام دین رحمت و کرامت و احترام است، ولی درون این دین مسائلی نهفته است که تبلیغهای مبلغان اسلام را زیر سوال می برد. نمونه ی این مسائل، آیه ی 28 سوره ی توبه می باشد که مشرکان و کافران را نجس می نامد ( گرچه به نظر برخی فقها یهود و نصارا هم نجس هستند )، بحث من درباره ی این نیست که تفسیر از این آیه چیست (نجس ذاتی و نجس عرضی ) و دلایلی که برخی از مسلمانان ارائه می دهند مبنی بر اینکه تنها برای دوری جستن از غیر مسلمان این آیه نازل شده است:
بلکه چگونه ممکن است دین اسلام، انسانها را اشرف مخلوقات بنامد و از احترام و کرامت انسانی سخن بگوید اما در جایی دیگر با نجس خواندن کسانی که معتقد به این دین نیستند، آنها را مورد اهانت قرار دهند و در عین حال خود را کامل ترین و بی نقص ترین دین بخواند؟

آیا مسلمانان، خود تحمل این را دارند که یک غیر مسلمان، آنان را نجس بخواند؟ آیا این صحیح است که به دلیل تفاوت فکری و هم عقیده نبودن، فردی را مورد اهانت قرار دهیم؟
ارزشهای انسانی سطحی بالاتر از ارزشهای دینی دارند و نباید به خاطر تفاوت در عقیده، تبعیض قائل شد و فردی را مورد اهانت قرار داد. مسلمانان چطور این توهین را توجیه می کنند؟؟

** این پست به هیچ وجه به قصد توهین به اسلام و مسلمانان منتشر نشده

Monday, May 9, 2011

کردستان، تهران با توست


نه تنها تهران، بلکه ایران با توست

آینده از آن بی کفن خفتگان است :::::: نامه ی فرزاد کمانگر

::::با یاد دوستم "صدف آزاد" دختر کردستان و وبلاگ نویسی که چند ماهیست ازش بی خبرم.::::

زندان داستان تن است و تازیانه، مشت و دندان، طناب و گردن، آتش و پوست، سرب و قلب
زندان سرودی است برای زنده نگه داشتن امید، زندان دریچه ای است به آینده ای روشن،

تصویر اول - سانتیاگو، شیلی:
شکنجه گری در حال خرد کردن دستان زندانی اش می باشد تا گیتار نزند و ترانه و لالایی برای کودکان شیلی نسراید، اما او بی وقفه می خواند:
بیا بیا بیا
بیا جاده پهنه ور را در می نوردیم
آینده دیگری در کار تکوین است

سالها بعد: تیتر روزنامه های شیلی "آسوده بخوابید دیکتاتور مرد"
و نوازنده گیتار زینت بخش دیوان شاعری می شود و مردم به شاه بیت دیوان شاعرشان مینازند.

تصویر دوم - زندانهای شوروی سابق - استالین
"بریا" قصاوت می کند، میکشد، قطعه قطعه می نماید، و تبعید می کند هر کس را دگرگونه بیاندیشد

چند دهه بعد!
جوانکی سر کلاس با خواندن تاریخ معاصر کشورش و شنیدن نام بریا آب دهان به زمین می اندازد و جوان دیگری صفحات کتابش را با عصبانیت پاره میکند.

تصویر سوم - دهه ٨۰ میلادی، عراق
کاروانی از زن و دختر و کودک و پیر و جوان به سوی بیابان های "نگره سلمان" حرکت داده می شوند تا انفال شوند، کودکی عروسکش را به سینه می چسباند و با چشمانی باز ستاره ها را میشمارد و زیر خروار ها خاک مدفون می شود، دختری قبل از اینکه عصمتش زیر چشمهای دریده علی حسن مجید هتک شود خود را میکشد.

در هزاره سوم: خواهرکان من بی رخت عروسی، پاک و پاکیزه با خورشیدی که بر تابوتشان نقش بسته است به زادگاهشان بر می گردند.
کودکی در حلبچه بی پروا بر روی عکس و مجسمه صدام میشاشد.
جوانی شیعه هنگام اعدام دیکتاتور فریاد می زند برو به جهنم
و کردی به کاخ های بغداد قدم می گذارد و به ریش صدام می خندد

تصویر چهارم - زندان دیار بکر ترکیه، دهه ٨۰ میلادی
ژنرال برای شکستن مقاومت زندانی اش به خانواده او تجاوز می کند و زندانی برای زنده نگه داشتن نوروز خود را با آتش نوروز جاودانه می کند.


نوروز ۲۰۰۹، کودکان دیاربکر بر سر هر کوی و برزن بی مهابا سرود ژنرال بزدل را سر می دهند و جمعیتی میلیونی به دور آتش نوروز جمع شده اند، آتشی که ژنرال بزدل می پنداشت فرونشانده است.

تصویر آخر: دهه ۶۰ زندان اوین - تهران
زندانی با عینکی شکسته برای آخرین بار به دیدار مادر می رود تا آخرین تصویر او را با خود به قلب زمین ببرد. چند هفته بعد لباس و عینک شکسته اش را به مادر می دهند.

سالها بعد: زندانی دیگری از زندان اوین برای نامزدش نامه می نویسد و دختر نامه را برای مادربزرگش که عینک شکسته در دست دارد اینگونه می خواند:
بگذار در هر جای دنیا بی سنگ و صلیب با گوری شکسته گم نام بمانند
بگذار با خاک یکی شوند، بگذار نشانشان سروی آزاده باشد که ریشه در قلب آنها دارد و سر به آسمان میساید.
بگذار بی نشان بمانند، "آینده از آن بی کفن خفتگان است"

فرزاد کمانگر
زندان اوین
اردیبهشت ماه ۱۳۸۹