با شروع اعتراض مردم ایران نسبت به نتیجه ی انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری، خشونت نیروهای حکومتی هم شروع شد و روز به روز افزایش یافت. بطوری که نیروهای حکومتی آزادانه و البته با حمایت مقامات جمهوری اسلامی به سمت مردم آتش گشودند. رهبران و حامیان معترضان نیز مردم را به مبارزه ی بدون خشونت و برگزاری راهپیمایی سکوت فراخواندند. اما چرا با گذشت نوزده ماه از شروع حرکت مردم، مبارزه ی بدون خشونت باعث تغییری در ساختار نظام جمهوری اسلامی نشد؟
اصولا هدف از مبارزه بدون خشونت چیست؟
مبارزه ی بدون خشونت برای رسیدن به هدف نهایی با کمترین هزینه و خسارت جانی و مالی انتخاب می شود، که این نوع مبارزه نیازمند سطح بالایی از آگاهی در میان اقشار مختلف جامعه و اتحاد و همبستگی سراسری می باشد، که به دست آوردن این آگاهی و اتحاد نیز نیازمند تلاشی چند ساله در زمینه ی اطلاع رسانی و بالا بردن دانش مردم در مبارزات بی خشونت می باشد. این نوع مبارزه متکی بر نافرمانی مدنی است و قوی ترین و سریع ترین شیوه آن اعتصاب می باشد.
در حالی که در مبارزات خشونت آمیز همه ی مسائل به پایتخت سیاسی یک کشور بستگی دارد و می توان یک حکومت را با تسخیر پایتخت سیاسی آن سرنگون کرد، در مبارزات بی خشونت تنها راه سرنگون کردن یک حکومت اتحاد تمام طبقات جامعه در سراسر کشور می باشد. برای این منظور، تمام سطوح جامعه باید به حدی از آگاهی برسند تا تاثیر نافرمانی مدنی و اعتصاب سراسری را به خوبی درک کنند و حاضر به انجام آن شوند.
بنابراین به نظر می رسد که انتخاب این نوع مبارزه توسط رهبران و حامیان جنبش سبز کار درستی نبوده، چرا که آگاهی اقشار مختلف جامعه نیز در حدی نیست که در مدت زمان کوتاهی اعتصاب سراسری را بپذیرند و از انجام آن نهراسند.
- اما دلایل دیگری هم وجود دارند که باعث شده اند جنبش مردمی به نتیجه دلخواه مردم نرسد. در زیر به چند مورد از آنها اشاره می کنم.
حمایت نشدن مردم توسط احزاب و اصناف قانونی کشور:
در طول مبارزات مردم ایران به جز یکی – دو حزب، هیچ حزب و گروه و صنفی علنا از اعتراضات حمایت نکرد، به علاوه دستگاه قضایی نه تنها سرکوب مردم را محکوم نکرد بلکه مستقل نبود و در حمایت از حکومت جمهوری اسلامی دادگاههای نمایشی نیز برگزار کرد.
تزریق بیش از حد حس برتری توسط حامیان جنبش و دور شدن از واقعیتهای جامعه/ وارد شدن در تصمیم گیری برای جنبش:
با گذشت زمان برخی حامیان جنبش مردمی به جای اینکه در آگاهی رساندن به مردم، بیش از پیش تلاش کنند، به تزریق بیش از حد حس برتری به معترضان پرداختند و یا اینکه به خود اجازه دادند تا وجود رهبران جنبش را نادیده بگیرند و تاکتیکی برای مبارزات مردم انتخاب کنند. برجسته ترین نمونه ی آن " 22 بهمن 1388 " است که دو مورد ذکر شده را می توان به خوبی در آن مشاهده کرد.
وجود تفاوتی اساسی میان خواسته های معترضان و رهبرانشان:
به مرور زمان سطح مطالبات معترضان بالا رفت و دیگر به برگزاری مجدد انتخابات فکر نمی –کردند و با توجه به حوادث و اتفاقات پیش آمده خواستار کنار رفتن حکومت جمهوری اسلامی و ایجاد یک حکومت مبتنی بر دموکراسی شدند، از سویی دیگر رهبران جنبش بارها در بیانیه های خود پایبندیشان را به نظام جمهوری اسلامی اعلام کردند. این یعنی تفاوتی اساسی میان خواسته های معترضان و رهبرانشان، تفاوتی که می توان آن را یکی از دلایل مهم به نتیجه نرسیدن جنبش مردمی دانست، چرا که جنبشی با تفکر تغییر نوع نظام، نیازمند رهبری با همین طرز تفکرمی- باشد، برای این منظور یا باید رهبران جنبش با خواسته ی اساسی معترضان همسو شوند و یا اینکه چهره ای جدید از سوی معترضان به عنوان رهبر معرفی شود تا بتواند انرژی و پتانسیل لازم برای مبارزه با حکومت را به مردم تزریق کند و جنبش را به خوبی رهبری نماید. به هر حال تا زمانی که معترضان رهبری با تفکر تغییر نوع نظام انتخاب نکرده اند، ضروری است که از رهبران فعلی پیروی کنند و از تصمیمات فکر نشده خود داری کنن تا لطمه ای به اتحادشان وارد نشود.
No comments:
Post a Comment
شــمــا چــطــور فــکــر مــی کــنــیــد؟؟